الله نور السموات و الارض مثل نوره کمشکوه فیها مصباح المصباح فی زجاجه الزجاجه

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شمیم ولایت» ثبت شده است

نمودار و نشانه مقاومت

ولادت با برکت و نورانی حضرت جواد الائمه علیه السلام مبارک

مقام معظم رهبری در تبیین شخصیت امام جواد علیه السلام می فرمایند:

امام جواد علیه السلام در نوجوانی به رهبری امت اسلام منصوب شد و در سالهایی کوتاه، جهادی فشرده با دشمن خدا کرد. این امام بزرگوار گوشه مهمی از جهاد همه جانبه اسلام را در عمل خود پیاده کرد و درس بزرگی به ما آموخت. آن درس بزرگ این است که هنگامی که در مقابل قدرت های منافق و ریاکار قرار می گیریم باید همت کنیم که هوشیاری مردم را برای مقابله با این قدرت ها برانگیزیم. اگر دشمن، صریح و آشکار دشمنی بکند و اگر ادعا و ریاکاری نداشته باشد کار او آسان تر است. اما وقتی دشمن مانند مامون عباسی چهره ای از قداست و طرفداری از اسلام برای خود می آراید شناختن او برای مردم مشکل است. امام علی بن موسی الرضا علیه السلام و امام جواد علیه السلام همت بر این گماشتند که این ماسک تزویر و ریا را از چهره مامون کنار بزنند و موفق شدند.

امام جواد علیه السلام نمودار و نشانه مقاومت است. انسان بزرگی است که تمام دوران کوتاه زندگی اش با خلیفه عباسی، مامون ملعون مقابله و معارضه کرد و هرگز قدمی عقب نشینی نکرد و تمام شرایط دشوار را تحمل کرد و با همه ی شیوه های ممکن مبارزه کرد. اولین کسی بود که به طور علنی بحث آزاد بنیان گذاری کرد. بحث آزاد، میراث اسلامی ماست، بحث آزاد در زمان ائمه هدای علیهم السلام رایج بوده است و در زمان حضرت جواد علیه السلام به وسیله آن امام بزرگوار با آن شکل نظیف انجام گرفته است.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عاشق رهبر

قرائت قرآن

توجه ویژه امام خمینی(ره) به قرآن

یکى از اطرافیان امام مى ‏گوید:

امام در نجف، چشم‏شان درد گرفت و به دکتر مراجعه کردند. دکتر بعد از معاینه‏ چشم امام گفت: « شما باید چند روزى قرآن نخوانید و به چشم‏تان استراحت ‏بدهید» . امام خندیدند و فرمودند: «دکتر، من، چشم را براى قرآن خواندن مى‏ خواهم! چه فایده ‏اى دارد که چشم داشته باشم و قرآن نخوانم؟ شما یک کارى کنید که من بتوانم قرآن بخوانم»

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عاشق رهبر

اهمیت کتاب خوانی

امام خامنه ای فرمودند:

به گمان من یکی از بدترین و پرخسارت ترین تنبلی ها ، تنبلی در خواندن کتاب است

 

بدترین تنبلی

پیش از خواب!
در منزل خود من، همه‌ى افراد، بدون استثنا، هرشب در حال مطالعه خوابشان مى‌برد. خود من هم همین‌طورم. نه این‌که وسط مطالعه خوابم ببرد. مطالعه مى‌کنم، تا خوابم مى‌آید، کتاب را مى‌گذارم و مى‌خوابم. همه‌ى افراد خانه‌ى ما، وقتى مى‌خواهند بخوابند حتماً یک کتاب کنار دستشان است. من فکر مى‌کنم که همه‌ى خانواده‌‌هاى ایرانى باید این‌گونه باشند. توقع من، این است. باید پدر‌ها و مادر‌ها، بچه‌‌ها را از اول با کتاب، محشور و مأنوس کنند. حتى بچه‌‌هاى کوچک باید با کتاب انس پیدا کنند.

نیم‌ساعت‌ها!
کتابخوانى را باید جزو عادات خودمان قرار دهیم. به فرزندانمان هم از کودکى عادت بدهیم کتاب بخوانند؛ مثلاً وقتى مى‌خواهند بخوابند، کتاب بخوانند. یا وقتى ایام فراغتى هست، روز جمعه‌اى هست که تفریح مى‌کنند، حتماً بخشى از آن روز را به کتاب خواندن اختصاص دهند. در تابستان‌ها که نوجوانان و جوانان محصّل، تعطیل‌اند حتماً کتاب بخوانند. کتاب‌هایى را معیّن کنند، بخوانند و تمام کنند. افرادى که کار روزانه دارند مثلاً کارمند ادارى، کارگر، کاسب و یا کشاورز هستند وقتى به خانه مى‌آیند، بخشى از زمان را گرچه نیم‌ساعت براى کتاب خواندن بگذارند.
چقدر کتاب‌ها را در همین نیم‌ساعت‌ها مى‌شود خواند! بنده دوره‌هاى بیست جلدى و بیست و چند جلدى کتاب را در همین فاصله‌هاى ده دقیقه، بیست دقیقه و یک ربع ساعته خوانده‌ام. پشت این کتاب‌ها را هم یادداشت مى‌کنم که معلوم باشد. شاید صدها جلد کتاب را همین‌طور در این فاصله‌هاى کوتاه ده دقیقه‌اى خوانده‌ام. بسیارى از افراد را هم مى‌شناسم که این گونه‌اند.

می خواهم خواهشی از مردم بکنم!
من مى‌خواهم خواهشى از مردم بکنم و آن این است: کسانى که وقت‌هاى ضایع ‌شوند‌ه‌اى دارند؛ مثلاً به اتوبوس یا تاکسى سوار مى‌شوند، یا سوار وسیله‌ى نقلیه‌ى خودشان هستند و دیگرى ماشین را مى‌راند، یا در جا‌هایى مثل مطب پزشک در حال انتظار به سر مى‌برند و به‌ هرحال اوقاتى را در حال انتظار به بى‌کارى مى‌گذرانند، در تمام این ساعات، کتاب بخوانند. کتاب در کیف یا جیب خود داشته باشند و در اتوبوس که نشستند، کتاب را باز کنند و بخوانند. وقتى هم به مقصد رسیدند، نشانى لاى کتاب بگذارند و باز در فرصت یا فرصت‌هاى بعدى آن را باز کنند و از همان‌جا بخوانند.
بنده خودم چند جلد قطور از یک عنوان کتاب را در اتوبوس خواندم! قضیه مربوط به قبل از انقلاب است که چند روزى براى انجام کارى از مشهد به تهران آمده بودم… وضعیت و فضاى اتوبوس‌هاى آن روزگار براى ما خیلى آزار دهنده بود و نمى‌توانستیم تحمل کنیم. دلم مى‌خواست سرم پایین باشد و خواندن کتاب در چنین وضعیتى بهترین کار بود. ساعتى را که به این حالت مى‌گذراندم احساس نمى‌کردم ضایع مى‌شود. آن وقت‌ها تقریباً یک‌ساعت طول مى‌کشید تا آدم با اتوبوس از جایى به جاى دیگر مى‌رفت. بعضى وقت‌ها این جابجایى کمتر یا بیشتر هم طول مى‌کشید. به‌هرحال چنین یک‌ساعت‌هایى را احساس نمى‌کردم که ضایع مى‌شود؛ چون کتاب مى‌خواندم.

۱۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
عاشق رهبر

پیوند فتح خرمشهر و شخصیت امام خمینی

بیانات امام خامنه ای درباره فتح خرمشهر

روز سوم خرداد ماه، یک روز فراموش نشدنى است. پیوندى هم بین سوم خرداد و فتح خرمشهر با شخصیت امام بزرگوار وجود دارد. روزى که امام فرمودند خرمشهر باید آزاد شود، بنده در همان نواحى بودم؛ شاید بعضى از شما هم در آن‌جا بودید. فاصله‌ى بین آزادى خرمشهر و وضعیتى که آن روز ما آن‌جا داشتیم، یک فاصله‌ى ناپیمودنى بود. دشمن به منطقه‌ى غرب اهواز و شمال غربى و جنوب غربى آمده بود؛ تمام منطقه را از نیروها و لشکرهاى زُبده‌اش پُر کرده و محکم در زمین فرو رفته بود؛ نمى‌شد او را تکان داد. از کارون هم عبور کرده و نیم دایره‌ى نسبتاً کاملى را درست کرده بود؛ به‌طورى که افراد ما وقتى مى‌خواستند از اهواز به طرف آبادان بروند - که آبادان آن وقت دست دشمن نبود و مى‌شد رفت - از جاده‌ى معمولى نمى‌شد بروند؛ از جاده‌ى غیرمعمول هم که آن طرف رودخانه بود، نمى‌شد بروند؛ از جاده‌ى ماهشهر هم نمى‌شد بروند؛ باید مسیر مثلّثى را طى مى‌کردند تا به خرمشهر بروند! از داخل دریا با «لنج»،مسافتى مى‌رفتند و خود را به نقطه‌اى از جزیره‌ى آبادان مى‌رساندند و آن‌جا پیاده مى‌شدند. در این شرایط، نیروهاى ما معدود بودند و تیپ زرهى ما که حدّاقل باید صدوپنجاه دستگاه تانک مى‌داشت، حدود بیست دستگاه تانک داشت. بچه‌هاى سپاه و بقیه‌ى نیروهاى داوطلب هم وقتى به آن‌جا مى‌آمدند، با زحمت زیاد، بنده را ببین، مرحوم «چمران» را ببین، این طرف بدو، آن طرف بدو، تا دو سه دستگاه خمپاره‌انداز به دست مى‌آوردند و از آنها استفاده مى‌کردند......

بیانات امام خامنه ای - فتح خونین شهر
 

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
عاشق رهبر

شمیم ولایت

خاطره امام خامنه ای از 12 فروردین 58

آری به جمهوری اسلامی در فرودگاه کرمان

مصاحبه درباره‌ى روز دوازدهم فروردین (1364/01/10 )

سوال: ضمن تشکر از وقتى که در اختیار ما قرار دادید همان‌طور که مى‌دانید در آستانه‌ى فرا رسیدن هفتمین سالگرد استقرار نظام جمهورى اسلامى ایران هستیم. شش سال پیش در چنین روزى ملت ما با شرکت گسترده‌ى خود در رفراندم جمهورى اسلامى ایران به جمهورى اسلامى رأى آرى داد اگر در این زمینه مطلبى دارید و یا احیانأ خاطره‌ى شیرینى از آن روزها به یاد دارید براى ما بیان کنید.

بسم الله الرحمن الرحیم

مطلب در باب روز جمهورى اسلامى و روز رفراندم خیلى زیاد است و البته خاطراتى هم از آن روز طبعاً داریم که لابد نمى‌شود همه‌ى آن مطالب را در این گفتار کوتاه آورد به طور خلاصه روز جمهورى اسلامى یک مقطع تاریخى بى‌نظیرى در تاریخ کشور ماست، زیرا که براى اولین بار بعد از صدر اسلام و پس از فَترَت کوتاه اولین سالهاى فتح ایران به دست مسلمین یعنى که در آن سالهاى کوتاه البته حکومتها تا حدود زیادى اسلامى بودند در طول این تاریخ ممتدى که کشور ما داشته، براى اولین بار بعد از آن فَترَت و بعد از آن دوران کوتاه صدر اسلام یک حکومتى اعلان شد، یک نظامى اعلان شد که داراى دو خصوصیت مردمى بودن و الهى بودن هست؛ یعنى جمهورى اسلامى.
اصلاً این خاطره را با هیچ خاطره‌اى در تاریخ کشورمان نمى‌شود مقایسه کرد. نقطه‌ى مکمل و متمم انقلاب بیست‌ و دو بهمن بود یعنى خلاصه محصول بیست‌ و دو بهمن روز جمهورى اسلامى روز دوازدهم فروردین بود.
از یک نظر دیگر هم روز جمهورى اسلامى بسیار مهم است و آن این‌که این اولین نمونه در دنیاى امروز هست که با مکتبها، نظامها، سیاستها، دیدگاههاى مختلف، شیوه‌هاى گوناگون حکومت را به مردم دنیا عرضه مى‌کند، دارد عرضه مى‌شود؛ این اولین نمونه‌اى است که مردم دنیا دارند مى‌بینند جمهوریهاى دیگرى که اعلان مى‌شود جمهوریهاى سوسیالیستى، جمهوریهاى به سبک دموکراسى غربى به انواع و اقسامش هیچ کدام چیز جدیدى نیست اصل جمهورى هم چیز جدیدى نبود اما آن جمهورى‌ اى که مبانى و ارزشهاى اساسى‌ اش و قواعد اصلی اش از اسلام گرفته شده این یک چیز بى‌ نظیرى است.
یک خصوصیت دیگر هم در روز جمهورى اسلامى ما هست و آن این‌که آن روز عید فقط ما مردم ایران نیست، بلکه عید همه‌ى کسانى مى‌تواند باشد که مسلمانند، یعنى نزدیک به یک میلیارد جمعیت. آنها هم، یعنى ملتهاى مسلمان عادت کردند که اسلام را در حال دفاع در موضع انفعال، درحال انزوا ببینند. آن وقتى که یک ملتى در موضع تهاجم به قدرتهاى سلطه‌گر و تهاجم به نظامهاى بشرى ناقص قرارمى‌گیرد و اعلان یک جمهورى براساس اسلام مى‌کند این براى همه‌ى ملتهاى مسلمان مایه‌ى مباهات و سربلندى است خلاصه خصوصیات گوناگونى در روز جمهورى اسلامى هست.

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
عاشق رهبر

شمیم ولایت

رهبر معظم انقلاب در بیت آیت الله خوشوقت (ره )

امام خامنه ای در بیت آیت الله خوشوقت (ره) فرمودند :

آیت الله خوشوقت (ره) تا آخر عمر در راه توحید ، معرفت و سلوک پیش رفتند .

تسلیت عرض می‌کنیم به آقازاده‌ها و خانواده و همه‌ی شماها و به همه‌ی اهل معنا و اهل معرفت و اهل سلوک درگذشت جناب آقای خوشوقت را. در واقع اگر کسی متأثر می‌شود، گریه می‌کند، ناراحت می‌شود، باید برای خودش باشد. ایشان که خب یک عمر طولانی با برکتی را گذراندند، و همه‌اش هم در راه خدا، همه‌اش برای خدا؛ زندگی پاکیزه، نورانی. از اول جوانی، ایشان در همین راه توحید و راه معرفت و راه سلوک بودند. تا آخر این عمر طولانی، ایشان در این راه ظاهراً لحظه‌ای توقف نکردند و پیش رفتند. خب خدای متعال هم انشاءالله عملش با ایشان عمل بندگان صالح خواهد بود، عمل اولیاء خواهد بود انشاءالله. گفت: پس عزا بر خود کنید ای خفتگان!
امیدواریم انشاءالله برکات آقای خوشوقت منقطع نشود از ماها، از شما جوانها، و برکات ایشان استمرار داشته باشد. بعد از رها شدن از قید مادی و مادیت، ارواح بندگان خوب خدا توانایی‌های بیشتری دارند؛ دعا می‌کنند، دستگیری می‌کنند، هدایت می‌کنند. رابطه را بتوانیم با اینها حفظ کنیم و نگه بداریم به نفعمان است، بتوانیم رابطه‌مان را با اینها حفظ کنیم، منتفع بشویم از دعایشان، از توجهاتشان، از برکاتشان انشاءالله. خدا انشاءالله درجات ایشان را عالی کند، و جایشان هم خیلی خالی است در این اتاق.
خیلی متشکر!

دریافت فایل صوتی                        حجم: 3.88 مگابایت

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عاشق رهبر

شمیم ولایت

خاطره رهبر معظم انقلاب از روز بازگشت امام خمینی به ایران

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در سال 76، در گفت و شنودی صمیمانه با جمعی از نوجوانان و جوانان، به ذکر خاطره‌ای از روز ورود امام خمینی به میهن در دوازدهم بهمن 57 پرداختند که بخش‌هایی از متن و صوت آن در آستانه سی و چهارمین بهار انقلاب  منتشر می‌شود:

یکى از خاطرات خیلى جالب من، آن شب اوّلى است که امام وارد تهران شدند؛ یعنى روز دوازدهم بهمن - شب سیزدهم - شاید اطّلاع داشته باشید و لابد شنیده‌اید که امام، وقتى آمدند، به بهشت زهرا رفتند و سخنرانى کردند، بعد با هلى‌کوپتر بلند شدند و رفتند.

تا چند ساعت کسى خبر نداشت که امام کجا هستند! علّت هم این بود که هلى‌کوپتر، امام را در جایى که خلوت باشد برده بود؛ چون اگر مى‌خواسشت جایى بنشیند که جمعیت باشد، مردم مى‌ریختند و اصلاً اجازه نمى‌دادند که امام، یک جا بروند و استراحت کنند. مى‌خواستند دور امام را بگیرند.

هلى‌کوپتر در نقطه‌اى در غرب تهران رفت و نشست، بعد اتومبیلى امام را سوار کرد. همین آقاى «ناطق نورى» اتومبیلى داشتند، امام را سوار مى‌کنند - مرحوم حاج احمد آقا هم بود - امام مى‌گویند: مرا به خیابان ولى‌عصر ببرید؛ آن‌جا منزل یکى از خویشاوندان است. درست هم بلد نبودند؛ مى‌روند و سراغ به سراغ، آدرس مى‌گیرند، بالاخره پیدا مى‌کنند - منزل یکى از خویشاوندان امام - بى‌خبر، امام وارد منزل آنها مى‌شوند!

امام هنوز نماز هم نخوانده بودند - عصر بود - از صبح که ایشان آمدند - ساعت حدود نه و خرده‌اى - و به بهشت زهرا رفتند تا عصر، نه ناهار خورده بودند، نه نماز خوانده بودند، نه اندکى استراحت کرده بودند! آن‌جا مى‌روند که نمازى بخوانند و استراحتى بکنند. دیگر تماس با کسى نمى‌گیرند؛ یعنى آن‌جا که مى‌روند، با کسى تماس نمى‌گیرند. حالا کسانى که در این ستادهاى عملیاتى نشسته بودند - ماها بودیم که نشسته بودیم - چقدر نگران مى‌شوند! این دیگر بماند. چند ساعت، هیچ کس از امام خبر نداشت؛ تا بعد بالاخره خبر دادند که بله، امام در منزل فلانى هستند و خودشان مى‌آیند، کسى دنبالشان نرود!

من در مدرسه رفاه بودم که مرکز عملیاتِ مربوط به استقبال از امام بود - همین دبستان دخترانه رفاه که در خیابان ایران است که شاید شما آشنا باشید و بدانید - آن‌جا در یک قسمت، کارهایى را که من عهده‌دار بودم، انجام مى‌گرفت؛ دو، سه تا اتاق بود. ما یک روزنامه روزانه منتشر مى‌کردیم. در همان روزهاى انتظار امام، سه، چهار شماره روزنامه منتشر کردیم. عدّه‌اى آن‌جا بودیم که کارهاى مربوط به خودمان را انجام مى‌دادیم.

آخر شب - حدود ساعت نه‌ونیم، یا ده بود - همه خسته و کوفته، روز سختى را گذرانده بودند و متفّرق شدند. من در اتاقى که کار مى‌کردم، نشسته بودم و مشغول کارى بودم؛ ناگهان دیدم مثل این که صدایى از داخل حیاط مى‌آید - جلوِ ساختمان مدرسه رفاه، یک حیاط کوچک دارد که محلِّ رفت و آمد نیست؛ البته آن هم به کوچه در دارد، لیکن محلِّ رفت و آمد نیست - دیدم از آن حیاط، صداى گفتگویى مى‌آید؛ مثل این‌که کسى آمد، کسى رفت. پا شدم ببینم چه خبر است. یک وقت دیدم امام از کوچه، تک و تنها به طرف ساختمان مى‌آیند! براى من خیلى جالب و هیجان‌انگیز بود که بعد از سالها ایشان را مى‌بینم - پانزده سال بود، از وقتى که ایشان را تبعید کرده بودند، ما دیگر ایشان را ندیده بودیم - فوراً در ساختمان، ولوله افتاد؛ از اتاقهاى متعدّد - شاید حدود بیست، سى نفر آدم، آن‌جا بودند - همه جمع شدند. ایشان وارد ساختمان شدند. افراد دور ایشان ریختند و دست ایشان را بوسیدند. بعضیها گفتند که امام را اذیّت نکنید، ایشان خسته‌اند.

براى ایشان در طبقه بالا اتاقى معیّن شده بود - که به نظرم تا همین سالها هم مدرسه رفاه، هنوز آن اتاق را نگه داشته‌اند و ایام دوازده بهمن، گرامى مى‌دارند - به نحوى طرف پله‌ها رفتند تا به اتاق بالا بروند. نزدیک پاگرد پله که رسیدند، برگشتند طرف ما که پاى پله‌ها ایستاده بودیم و مشتاقانه به ایشان نگاه مى‌کردیم. روى پله‌ها نشستند؛ معلوم شد که خود ایشان هم دلشان نمى‌آید که این بیست، سى نفر آدم را رها کنند و بروند استراحت کنند! روى پله‌ها به قدر شاید پنج دقیقه نشستند و صحبت کردند. حالا دقیقاً یادم نیست چه گفتند. به‌هرحال، «خسته نباشید» گفتند و امید به آینده دادند؛ بعد هم به اتاق خودشان رفتند و استراحت کردند.

البته فرداى آن روز که روز سیزدهم باشد، امام از مدرسه رفاه به مدرسه علوىِ شماره دو منتقل شدند که برِ خیابان ایران است - نه مدرسه علوى شماره یک که همسایه رفاه است - و دیگر رفت و آمدها و کارها، همه آن‌جا بود. این خاطره به یادم مانده است.



دریافت فایل صوتی                       حجم: 2.75 مگابایت

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
عاشق رهبر

شمیم ولایت

« مسئولیتم این باشد که چای بدهم »

خاطره‌ای از حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از جلسه سازماندهی مسئولیت‌ها در شورای انقلاب :
هنگامى که قرار بود امام(ره) تشریف بیاورند و ما در دانشگاه تهران تحصن داشتیم، جمعى از رفقاى نزدیکى که با هم کار مى‌کردیم و همه‌شان در طول مدت انقلاب، نام و نشانهایى پیدا کردند و بعضى از آنها هم به شهادت رسیدند - مثل شهید بهشتى، شهید مطهرى، شهید باهنر، برادر عزیزمان آقاى هاشمى، مرحوم ربانى شیرازى، مرحوم ربانى املشى - با هم مى‌نشستیم و در مورد قضایاى گوناگون مشورت مى‌کردیم. گفتیم که امام، دو سه روز دیگر یا مثلاً فردا وارد تهران مى‌شوند و ما آمادگى لازم را نداریم. بیاییم سازماندهى کنیم که وقتى ایشان آمدند و مراجعات زیاد شد و کارها از همه طرف به این‌جا ارجاع گردید، معطل نمانیم. صحبت دولت هم در میان نبود.
ما عضو شوراى انقلاب بودیم و بعضى هم در آن وقت، این موضوع را نمى‌دانستند و حتّى بعضى از رفقا - مثل مرحوم ربانى شیرازى یا مرحوم ربانى املشى - نمى‌دانستند که ما چند نفر، عضو شوراى انقلاب هم هستیم. ما با هم کار مى‌کردیم و صحبتِ دولت هم در میان نبود؛ صحبتِ همان بیت امام بود که وقتى ایشان وارد مى‌شوند، مسؤولیتهایى پیش خواهد آمد. گفتیم بنشینیم براى این موضوع، یک سازماندهى بکنیم. ساعتى را در عصر یک روز معیّن کردیم و رفتیم در اطاقى نشستیم. صحبت از تقسیم مسؤولیتها شد و در آن‌جا گفتم که مسؤولیت من این باشد که چاى بدهم! همه تعجب کردند. یعنى چه؟ چاى؟ گفتم: بله، من چاى درست کردن را خوب بلدم. با گفتن این پیشنهاد، جلسه حالى پیدا کرد. مى‌شود آدم بگوید که مثلاً قسمت دفتر مراجعات، به عهده‌ى من باشد. تنافس و تعارض که نیست. ما مى‌خواهیم این مجموعه را با همدیگر اداره کنیم؛ هر جایش هم که قرار گرفتیم، اگر توانستیم کارِ آن‌جا را انجام بدهیم، خوب است.
این، روحیه‌ى من بوده است. البته، آن حرفى که در آن‌جا زدم، مى‌دانستم که کسى من را براى چاى ریختن معیّن نخواهد کرد و نمى‌گذارند که من در آن‌جا بنشینم و چاى بریزم؛ اما واقعاً اگر کار به این‌جا مى‌رسید که بگویند درست کردن چاى به عهده‌ى شماست، مى‌رفتم عبایم را کنار مى‌گذاشتم و آستینهایم را بالا مى‌زدم و چاى درست مى‌کردم. این پیشنهاد، نه تنها براى این بود که چیزى گفته باشم؛ واقعاً براى این کار آماده بودم.

بیانات در مراسم تودیع کارکنان نهاد ریاست جمهورى‌ ۱۳۶۸/۰۵/۱۸

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
عاشق رهبر

شمیم ولایت

آفتابی در پس آفتاب

مرحوم حاج احمد آقای خمینی تعریف کرده اند : در سال 65 جلسات هفتگی سران قوا در دفاتر یکی از آن ها یا در جماران ، البته بدون حضور امام برگزار می شد . در یک جلسه ای که در جماران تشکیل شده بود ، من ، آیت الله خامنه ای ، آقای موسوی اردبیلی ، آقای میرحسین موسوی ، آقای هاشمی رفسنجانی حضور داشتیم . از قرار اتفاق ، در همان روز آقای منتظری نیز با امام جلسه داشتند . در آن سال ، هر وقت امام با آقای منتظری ملاقات می کرد ، بعد از جلسه برافروخته و عصبانی بودند ، به طوری که در چهره شان مشخص و نمایان بود . در وسط جلسه بودیم که ناگهان امام بدون در زدن ، یک دفعه با حال عصبانیت شدید  و برافروختگی وارد اتاق شدند و رو به ما فرمودند : « من از اول با قائم مقامی  آقای منتظری مخالف بودم ، ایشان به درد رهبری بعد از من نمی خورد .» جلسه امام که تمام شد ، همه ی سران قوا و من در یک سکوت سنگینی فرو رفتیم و همه متحیر از این جملات بودیم ؛ چون سابقه نداشت و حضور غیر منتظره امام هم نشان از اهمیت موضوع بود . بعد از مدتی سکوت ، آقای خامنه ای شروع به صحبت کردند که : آقای منتظری شاگرد شما بودند و در زمان شاه مبارزات داشتند و زندان طولانی مدت رفتند و ..... و از آقای منتظری تعریف کردند  و در آخر هم آقای خامنه ای گفتند که خُب اگر ایشان نباشد چه کسی باشد : امام بلافاصله و با اشاره به خود حضرت آقا فرمودند : خود شما.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عاشق رهبر

شمیم ولایت

خاطره ای جذاب و عبرت آموز از رهبر معظم انقلاب

صبح کریسمس در منزل شهید مانوکیان

 

« از این مطلب نخوانده نگذرید »

...گفتم: ببخشید ! الآن مقام معظم رهبری دارند مشرف می‌شوند منزل شما.
گفت: قدم روی چشم، تشریف بیاورد. گفتید کی؟
من اسم حضرت آقا را گفتم.  تا اسم آقا را گفتم افتاد وسط زمین و غش کرد.

... فکر کردیم بهترین کار این است که عمو را بیاوریم بیرون.  
گفتم، ببخشید! امر خیری بود خدمت رسیدیم.
این بندة خدا نگاه کرد، یک مسلمان بسیجی، خانة یک ارمنی آمده، چه امر خیری؟
رفت لباس پوشید آمد  خانة برادر خودش.
گفتیم: رهبر نظام آمده این‌جا، این‌ها چون بزرگتری نداشتند، خواهش کردیم که شما هم تشریف بیاورید.او را داخل که بردیم و آقا را که دید، مُرد.

...مادر شهید گفت: امروز فهمیدم که علی(ع) کیست !
مادر شهید گفت: آقا! حالا که منزل ما هستید، من می‌توانم جمله‌ای به شما عرض کنم؟
آقا گفت: بفرمایید، من آمدم این‌جا که حرف شما را بشنوم.
می‌گفتند، در دین شما بانویی ـ که دختر پیامبر عظیم‌الشأن اسلام(ص) است ـ را بین در و دیوار گذاشته‌اند، سینه‌اش را سوراخ کرده‌اند. میخ، مسمار به سینه‌اش خورده. نمی‌فهمیدم یعنی چی. می‌گفتند مسلمان‌ها یک رهبری داشتند به نام علی(ع). دستش را بستند و در سه دورة 25 ساله، حکومتش را غصب کردند. نمی‌فهیمدم یعنی چی. گفتند، در 25 سالی که حکومتش غصب شده بود، شغلش این بود، آخر شب نان و خرما می‌گذاشت روی کولش می‌رفت خانه یتیم‌هایش. این را هم نمی‌فهمیدم. ولی امروز فهمیدم که علی(ع) کیست.

۲۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عاشق رهبر

شمیم ولایت

امام خامنه ای در نگاه امام خمینی

 مضطربم تا برگردی ؛ خیلی سفر نرو !

آقای خامنه ای تازه از سفر آمده بودند . به خدمت امام خمینی (ره) رسیدند . همین که امام (ره) آقا را دیدند فرمودند:«وقتی شنیدم هواپیمای شما در فرودگاه نشست خیالم راحت شد»سپس فرمودند:«هر موقعی که تو به سفر می روی من مضطرب هستم تا برگردی،خیلی سفر نرو .»

الحق ایشان شایستگی رهبری دارند

حاج احمد آقا نقل کرده اند : وقتی که آیت الله خامنه ای در سفر کره شمالی بودند ، امام گزارش های آن سفر را از تلویزیون می دیدند ؛ آن منظره دیدار از کره ، استقبال مردم و یا سخنرانی ها و مذاکرات ایشان در آن سفر ، خیلی برایشان جالب بود و فرموده بودند : « الحق ایشان شایستگی رهبری را دارند »

آقای خامنه ای هست

آقای هاشمی رفسنجانی نقل می کند : من نسبت به حضرت امام روی بازتری داشتم و مسائل را بی پرده با ایشان مطرح می کردم . یک روز که خصوصی خدمت معظم له رسیده بودم ، در مورد قائم مقامی رهبری و مشکلاتی که احتمالا پیدا می شود ، صحبت کردم . حضرت امام در آن جلسه فرمود : شما در بن بست نخواهید بود ، آقای خامنه ای در میان شما هست ؛ چرا خودتان نمی دانید ؟! این جلسه مربوط به اواخر عمر حضرت امام است . در همان روزها امام برای مقام معظم رهبری کلمه برادر را به کار می بردند . قطعا این تدبیر بی معنا نبود . ما آن روزها از این تعبیرات ، به موضوع رهبری حضرت آیت الله خامنه ای منتقل نشدیم . اما گفته های امام خمینی نشانگر این است که معظم له آیت الله  خامنه ای را شایسته این کار می دانستند .

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عاشق رهبر

ولایت فقیه

« تشکیل حکومت اسلامی »

سوال : در دوران غیبت امام زمان علیه السلام که دسترسی به امام معصوم ممکن نیست ، آیا باز هم تشکیل حکومت اسلامی ضرورت دارد ؟

پاسخ : از غیبت صغری تا کنون که بیش از هزار سال می گذرد و ممکن است صد هزار سال دیگر بگذرد و مصلحت اقتضا نکند که حضرت علیه السلام تشریف بیاورد ، در طول این مدت مدید احکام اسلام باید زمین بماند و اجرا نشود و هر که هر کاری خواست بکند ؟ هرج و مرج است ؟ قوانینی که پیغمبر اسلام در راه بیان و تبلیغ و نشر و اجرای آن 23 سال زحمت طاقت فرسا کشید فقط برای مدت محدودی بود ؟! آیا خدا اجرای احکامش را محدود کرد به دویست سال ؟! و پس از غیبت صغری اسلام دیگر همه چیزش را رها کرده است ؟! اکنون که دوران غیبت امام علیه السلام پیش آمده و بناست احکام حکومتی اسلام باقی بماند و استمرار پیدا کند و هرج و مرج روا نیست ، تشکیل حکومت لازم می آید . عقل هم به ما حکم می کند که تشکیلات لازم است تا اگر به ما هجوم آوردند بتوانیم جلوگیری کنیم ؛ اگر به نوامیس مسلمین تهاجم کردند ، دفاع کنیم ... برای جلوگیری از تعدیات افراد نسبت به یکدیگر هم حکومت و دستگاه قضایی و اجرائی لازم است . چون این امور به خودی خود صورت نمی گیرد ، باید تشکیل حکومت داد .

برگرفته از کتاب ولایت فقیه امام خمینی (ره)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عاشق رهبر